سلام.
زنگ تفریح اول بود. زنگ خورده بود میخواستیم بریم سر کلاس.
رفیقم نمیدونم چش شد! یهو جو گیر شد پای منو گرفت.... شروع کرد چرخیدن!! (البته قبلا اینجوری میکرد ولی با اطلاع قبلی)
هیچی دیگه افتادم. افتاد روم. پامم پیچید موند زیرم...
رفتیم بیمارستان عکس گرفتم؛ گف ترک برداشته!
داغــــونم... داغـــــون
محــد خدا بگم چیکارت کنه!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
10 روز آتل بود. پام الان گچ است. گچشم سبزه!
امروز امتحان استان شناسی داشیم!
تقریبا ده دقیقه وقت بود. معلم مون داشت ورقه ها رو صحیح میکرد.... من ورقمو از زیر برگه بچه ها کشیدم بیرون. ج یه سوال رو خط زدم، درست نوشتم.
بعد زنگ خورد!!
معلمه برگه ها رو تا کرد گذاشت تو کیفش رفت.... رفت آ...
هیچی دیگه
من موندم برگه در دست!
من :
خودکار:
برگه امتحان:
دوستام کنارم :
بغض بزرگترین اعتراض به آدم هاست...
اگر بشـکند دیگر اعتراض نیست
التـماس است.
.: Weblog Themes By Pichak :.